یک نقص عملکرد استیچ و دوستی او با لیلو را تهدید می کند!

تام ریپلی اسکات مردی است که در اوایل دهه ۶۰ نیویورک امرار و معاش خود را از طریق کلاهبرداری های کوچک از افراد مختلف می گذراند. او توسط یک صنعتگر ثروتمند استخدام می شود تا به ایتالیا سفر کند و پسر دلسرد این شخص یعنی دیکی گرین لیف را متقاعد کند که به خانه بازگردد. تام با پذیرش این مسئولیت، اولین قدم را در یک مسیر پیچیده که شامل فریبکاری، کلاهبرداری و قتل است، بر می دارد.

دختر نوجوانی که بر اثر سرطان خون می‌میرد فهرستی از کارهایی که دوست دارد قبل از مرگ انجام دهد تهیه می‌کند. در صدر این لیست تمایل او به از دست دادن باکرگی است.

از لحظه ای که کشیش جدید شهر انتخاب می شود، "لیز" می داند او و خانواده اش در معرض خطر بزرگی هستند.

زنی بالغ که غرایز و رفتار کودکانه خود را حفظ کرده بود به عنوان پرستار دختر 8 ساله ای که در واقع مانند یک بزرگسال رفتار می کند شروع به کار می کند. اما همه چیز در سمت راست به پایان می رسد.

در جناح شرقی کاخ سفید، بسیاری از تاثیرترین و در حال تغییر ترین تصمیمات تاریخ از دید پنهان شده اند که توسط خانم های اول کاریزماتیک، پیچیده و پویای آمریکا گرفته شده است.

خوک ویلبر از پایان فصل می‌ترسد، زیرا می‌داند که در آن زمان، سر میز شام خواهد رفت. او با شارلوت، یک عنکبوت که در قلم او زندگی می کند، نقشه ای می کشد تا اطمینان حاصل کند که هرگز این اتفاق نخواهد افتاد.

هنگامی که یک مرد بیوه سعی می کند زندگی خود را در پی خودکشی همسرش جمع کند، دخترش در ابتدا در دوست خیالی خود آرامش پیدا می کند.

یک دختر ماجراجو دنیایی متفاوت را میابد که یک نسخه ایده آل و عجیب از خانه خسته کننده او است، اما رازهایی شیطانی در آن نهفته است.

رابرت مک کال از زمانی که از زندگی خود به عنوان یک قاتل دولتی کناره گیری کرده است، در تلاش است تا کارهای وحشتناکی را که در گذشته انجام داده است را با کمک به ستم دیدگان جبران کند، در همین حال زمانی که اون در خانه خود در جنوب ایتالیا ساکن است،متوجه می شود که دوستان جدید او تحت کنترل روسای جنایی محلی هستند و...

دو جوان آمریکایی با توانایی های ویژه باید با یک سازمان دولتی مخفی به نام دیویژن، برای یافتن دختری در هنگ کنگ مسابقه دهند.

بازیگر ناموفق و فراموش شده ی تلویزیون و بدلش در تلاشند تا نامی برای خود در جریان ساخت فیلمی در لس آنجلس 1969 دست و پا کنند.

زمین مورد حمله ماشین‌های فضایی قرار گرفته است. در همین اوضاع یک خانواده برای زنده ماندن تلاش می کنند.

سال ۱۹۷۵، «جون جت» (کریستین استوارت) دختر جوانی است که آرزوی تشکیل یک گروه موسیقی به سبک «راک اند رول» که مخصوص دختران است را دارد اما سبک موسیقی او گیتار برقی است، سبکی که در آن زمان مخصوص پسرا بوده و دخترا از گیتار معمولی استفاده می کردند. او با کمک کیم فاولی موفق می شود تا گروه کوچکی آماده کند اما به شخصی نیازمندند تا در حین نمایش به سبکی مثل «لیدی سول» اجرا کند تا جوانان نیز به این گروه علاقه مند شوند و در این کار نیز از «شری کوری» (داکوتا فانینگ) کمک می گیرند. حالا گروه آنان کامل است و پیش به سوی شهرت می روند…

در معدنی واقع در قطب شمال، دو تن از بازماندگان مجبور شده اند که برای نجات جان خود با نوع جدیدی از وحشت دست و پنجه نرم کنند و پنهان شوند.